1 .عشق معطوف به غير از خود است. در حاليكه محور هوس خود فرد و لذت اوست.
 در عشق، توجه به حالتها و لذتهاي خود نيست. و خواست و شرايط معشوق جايگزين خودخواهي فرد مي شود.
جمله معشوق است و عاشق پرده اي    زنده معشوق است و عاشق مرده اي



2 . هوس پاسخ به يك نياز جسماني و رواني است، مثل نياز به آب، .


ولي عشق فراتر از يك چنين نيازي هست. عشق فراهم آورنده رشد و خودشكوفايي فرد است. لذا فردعاشق خود را خوار نمي كند، كوچك نمي كند. عشق عزت و احترام دارد و اين احترام از روي بي نيازي و بزرگي عشق حاصل مي شود.



3 . عشق محدود كننده و زنداني كننده معشوق نيست. عشق آزاد كننده است. اگر فردي را مجبور كنيم كه همه علائق ، سليقه ها و تفكراتش را فقط متوجه ما كند و فقط به ما بينديشد، او را محدود به خودمان كرده ايم، نه اينكه عاشق خودكرده باشيم. در واقع اين عشق نيست، اين يك هوس است و ما را وابسته به شخص ديگري نموده است.
 
4 . عشق با بدبيني و سوء ظن همراه نيست. عشق يك اعتماد است. يك اطمينان است و پس از شناخت رفتار، گفتار و احساسات معشوق، و به جهت يك آگاهي عميق به وجود مي آيد. لذا ابتدا اعتماد به وجود مي آيد و بعد عشق منعقد مي شود. 



اما هوس معمولا به صرف مجاورت ايجاد مي شود. همكلاسي، هم محله اي، همكار، فاميل و .، مي بينيد و.
 
5 . عاشق، خود را مم مي داند كه حريم عشق و معشوق را رعايت كند و هنجارها را به نفع لذت خود نمي شكند. عاشق در پي كام گرفتن از معشوق، پيش از آنكه اين حريم كامل و رسمي شود، نيست.
 
6 . عشق پيش نياز لازم دارد . « از نقطه اي که هوس تمام مي شود عشق آغاز مي گردد.»


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Lauren سئو سایت سلدا انواع اسپری ضد لک و مایع شوینده سالم زيبا Jason ali ساختمان سازي به زبان ساده